یک سر ی همصحبت صادق شدم
او خرم کرد آخرش عاشق شدم
یکی دو ماهی یار من بود و پرید
قلب من از عشق او خیری ندید
مصطفا ی حاج علی اصغر شله
یک زمانی عاشق من شد بله
بعد جعفر یار من من عباس بود
البته وسواسی و حساس بود
بعد از آن وسواسی پر ادعا
شد رفیقم خان داداش المیرا
بعد او هم عاشف مانی شد
بعد مانی عاشق هانی شد
بعد هانی عاشق نادر شدم
بعد ناصر عاشق ناصر شدم
مادرش آمد میان حرف او
گفت : ساکت شو دگر ای فتنه جو !!
گرچه من هم در زمان دختری
روز و شب بودم به فکر شوهری
لیک جز آن که تو را باشد پدر
دل نمی دادم به هر کس اینقدر !!
خاک عالم بر سرت خیلی بدی
واقعا که پوز مادر را زدی !!
:: بازدید از این مطلب : 545
|
امتیاز مطلب : 117
|
تعداد امتیازدهندگان : 39
|
مجموع امتیاز : 39